اجل مجد دین ، در بلا و عنا


ز ناله چو نالم ، ز مویه چو موی

تو دانی که : در حسن رأی ملک


چه آید ز احداث ما را بروی ؟

اگر هیچ دانی ، شود ممکنت ؟


فراغ دل من بنوعی بجودی

بآب شفاعت ، که مقبول باد


ز رخسار من گرد محنت بشوی

نکو گفتن آیین پیران بود


تویی پیر دولت ، نکویی بگوی